برای اقا نیما ...


سرنوشتمان چنین بود مابادنیاامدیم دنیابامانیامد

قانون توتنهایی من است وتنهایی من قانون عشق

همیشه دوست داشتم این رمان رو که خیلی هم دوسش داشتم بعنوان یه یادگاری .نه بعنوان .هدیه بهت بدم  اما نمیدونم چرا حتی حاضر نشدی قبول کنی بااین حال هرموقع تو بهم چیزی میدادی قبول میکردم تا شاید تو هم این کتابو ازم قبول کنی اما حاضر نشدی .دلیلشو نفهمیدم مهم نیست شایددوست نداشتی از من چیزی یادگاری داشته باشی یا شایدم زیاد از رمان خوشت نمیاد.من برات میذارم تو وبلاگمون اگه دوست داشتی بخون اگه وقت کردی ودوست داشتی بخون .داستان جالبیه اگرهم دوست نداشتی بگو فصل های دیگشو نذارم موفق باشی



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در شنبه 20 آبان 1391برچسب:,ساعت 11:13 PM توسط ادم وحوا| |


Power By: LoxBlog.Com